چند وقت پیش ازدواج کردم با آنکه تمامه
عشقم بود ولی همین دیروز تلاق گرفتم
اینهم لینک قصه تلاق ما
چند وقت پیش ازدواج کردم با آنکه تمامه
عشقم بود ولی همین دیروز تلاق گرفتم
اینهم لینک قصه تلاق ما
برای دانلود فایل باز PSD روی لینک زیر کلیک کنید
عشق نوشت: مادرم حضرت زهرا اینگونه دعا نشانم داده است!: الهی لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابداء
پ.ن: این فایل باز طرحها بخاطر داداش سعید گلم(سرداران گمنام). در ضمن معذرت PDF مان خراب بود اگر فیض بندگی کمی کیفیت ندارد چون مجبور شدم با کیبورد عکس بگیرم!...
دوستان اگر کسی فایل باز طرح ها مارا خواست بگوید انشاالله میدهیم از این به بعدم سعی دارم PSD ها را بگذارم...
عشق نوشت: این روز ها همش دوست دارم از مولایم طرح بزنم احساس میکنم در آغوشش هستم...
پ.ن: عده ای چه راحت از طرحها استفاده میکنن بدون اینکه از سازنده اولیه طرح بگویند بنده هیچ وقت طرحهای اصلیم را نگذاشتم پشیمانم هم که این چند قلم را گذاشتم دیگر تمام طرح ها را ساده ساده میگذارم شاید هم فقط تایپوگرافی ها را بذارم بنده نه هرس میخورم نه حسود نه مغرور نه خود بین ناراحتم که ارزش هنرمند را پایین می آورند ارزش کار هنری را پایین می آورند بعد به اسم خودشان تمام میکنند بنده نه طراح هستم نه هنرمند همان روز اولم گفتم دوتا عکس و متن میچسبونم به هم بعد میگن طراح! واقعا جای تعجب داره برای خودم...
در اینجا هم از آقا عباس گودرزی مدیر و صاحب تلخندک معذرت میخوام بنده از چند طرح ایشون استفاده کردم یادم رفت بگم واقعا یادم رفت و به ایشون هم اطلاع دادم و گفتم اگر راضی نباشید بر میدارم...
اــــمش امین ترابی بود عاشق حضرت زهرا علیها ــــلام ــــر ــــفره همیشه رــــم بود بعد از غذا هرکی یه دعا کنه و اــــم شهید بگه اون همیشه میگفت شهیده حضرت زهرا علیها ــــلام. بعدم برخی اوقات دعا میکرد خدایا ما رو تو راه خودت پاره کن آخرشم به دعاش رـــید اصلا خادمی یه برکتی داره هرکی هر دعایی ــــر ــــفره کرده بود آخر دوره بهش رــــید یه روز انقدر کار کرده بود که افتاده بود یک گوشه همه دنبالش بودن پیداش کردم به فرمانده گفتم وقتی بردنش دکتر هزیون میگفتن میگفت آب میگفت بچه های کانال آب نخوردن بهش د ــــت میزدن میگفت خانوم د ــــت نزن(حالا طرف آقا بود) زود باش بچه ها خط مقدم منتظرن تشنه هــــتن آخه ــــال قبل کانال کمیل بود میگفت بچه ها تلف شدن همه شهید شدن... بعد دکتر گفت به علت دل ضعفی گرما زدگی و کم خوابی الحق راــــت میگفت شبها که نمیخوابید غذا نمیخورد همشم تو آفتاب گرم جنوب بود ولی پر از روحیه می اومد تو حسینه که خودش اــــمش رو انتخاب کرد محــــن بن علی علیه الــــلام گوشه حسینیه می ایـــــتاد و میخوند آقای من دلیل گریه های من...
یا گاهی میخوند رو ــــرمه ـــــایه ی د ــــتهای مادر...دعای خیره روی لبهای مــادر...
یادش بخیر وجودش کامل با خدا و شهدا بود قصه بیمارــــتانش هم خنده داره هم درد آور که اون تو چه عالمیه و من روــــیا تو چه عالمی...